تصویر ها | سـهیـل متیـن‌راد

آخرین تلاش‌ها و دست‌وپازدن‌ها برای پیداکردن و ایجاد رابطه عاطفی(!) با یک رایحه جدید، بازهم به سنگ خورد! دوتا سفارش عطر داده بودم که برام دستی بسازن تا اگه تونستم باهاشون ارتباط بگیرم برم سراغ شکستن قلّک و خرید باتل اصلی از عطرافشان. نهایتاً اگه پول هم کم می‌آوردم می‌رفتم بانک می‌زدم!

البته همین سرقت بانک هم دیگه مثل سابق راحت نیست! یادمه آخرین باری که اسلحه پلاستیکی رو گرفتم سمت کارمند بانک و گفتم کیسه رو پر کن، نیم‌نگاهی بهم انداخت و با نهایت خونسردی گفت: داداش! الان دیگه مثل سابق پول نقد نیست. یا شماره شبا بده. یا برو دنبال یه شغل دیگه. وقت ما رو هم نگیر. برو به سلامت.

خلاصه این شد که ما رفتیم دنبال معلمی!

آره داشتم عرض می‌کردم چندروز قبل سفارشات جدید به دستم رسید: «ایوسن‌لورن تاکسیدو» و «شنل پلاتینیوم»
متاسفانه بازهم همون آش و همون کاسه. بازهم به‌به چه‌چه اطرافیان و بازهم عدم تشخیص رایحه توسط بویایی داغون خودم :(

خلاصه که این دوتا عطر هم رفت کنار تق هرمس و دیورهوم و اونتوس(که هنوز هم تفاوتش با بوی آب معدنی رو نمی‌تونم تشخیص بدم!) و ایضاً کلایو کریستین و پیوردیستنس ام و الکساندریا 2 و لرد جورج و ...(البته با این دوتای آخری، تونسته بودم تا حدی ارتباط بگیرم ولی باید تا فصل سرما صبر کنم) 

40 سالگی رو رد کردم و چیزی تحت عنوان «بحران 40 سالگی!» رو تجربه نکردم

50 سالگی رو هم که رد کردم بازهم متوجه چیزی به نام «بحران 50 !» نشدم

نمی‌دونم مردم اینقدر سوسول شدن! یا این هم بخشی از «صنعت روان‌درمانی» هست که بسیاری از همکاران .... بنده بر همین اساس حسابی جیب‌شون رو پرپول می‌کنن.

اما «بحران کوربویی» رو نتونستم هضم کنم. خدایا چرا نمی‌تونم هیچ رایحه جدیدی رو بپذیرم؟

شاید باورتون نشه، این یکی دوروز گذشته، همسر گرامی و دخترخونده‌ام، دست در دست یکدیگر داده بودن به مهر برای دلداری دادن به این پیرمرد فاقد سیستم بویایی! خودم که چیز خاصی حس نمی‌کردم اما بر اساس سکوت بیش از حدم، از نظر «ادراک» اونها من وارد یک فاز افسردگی شده بودم! :)

اما امروز: 

اتفاق زیبایی افتاد :)

پستچی محترم زنگ زد و بسته‌های عطر (که از ارومیه سفارش داده بودم) رو به دستم رسوند. 

دریک و بروت

خدای من چقدر زندگی زیباست :)))

در این عکس نکته کوچکی هم نهفته هست. این عطرهای قدیمی و کلاسیک رو عمداً گذاشتم جلوی کتاب‌هایی که رنگ و بوی قدیمی دارن. یعنی روایح قدیمی در کنار کتاب‌های قدیمی :)


در راس اونها «طهران قدیم» تالیف ارزشمند مرحوم استاد جعفر شهری رو می‌بینیم و همچنین نسخه کمیاب و بدون سانسور «کلّیات شیخ سعدی» و نهایتاً بالای اونها هم «اطلس خط» مرحوم حبیب فضایلی هست که حدود 50 سال قبل به تعداد بسیار محدود چاپ شد و جزو کتب نایاب برای کلکسیونرهاست. 

یه نکته کوچولو هم در مورد نسخه اصلی «کلیّات سعدی» بگم. البته باید یه جوری یواشکی بگم که مدیر گرامی حذف اکانتم نکنه!!! عزیزانی که نسخه اصلی رو دیدن، بخوبی می‌دونن که در انتهای کتاب و در پایان بخش «هزلیات» ما به بخش «المضحکات» می‌رسیم که شامل 6 جوک «فوق بی‌ادبانه» هست!!! و بنده همیشه متحیّر این موضوع بودم که این جوک‌ها چطور به ذهن حضرت سعدی رسیده (والا به عقل جن هم نمی‌رسید) 

سال‌ها قبل و در ایام جوانی، در پروژه‌ای کار می‌کردیم که چند خارجی حضور داشتن. مترجمی هم داشتیم که زحمت ترجمه رو می‌کشید. 

یه روز موقع استراحت، اونا رفتن تو فاز شوخی و یک جوک بی‌مزه گفتن که خودشون از خنده قرمز شدن (موضوع جوک هم در همین حد بود که مثلا بابا به بچه میگه برو پیچ‌گوشتی بیار، بچه میره انبردست میاره! هرهرهرهر!!!!) مترجم گرامی زمانی که این جوک رو ترجمه کرد، ما به هم نگاه کردیم و مونده بودیم بخندیم یا گریه کنیم. 

دیدم نه. نمیشه. اینجا باید پرچم کشورم رو بالا ببرم!!!! یکی از جوک‌های حضرت سعدی رو گفتم! بماند که 10 دقیقه طول کشید تا آقای مترجم بتونه سرپا بایسته! طفلک روی زمین ولو شده بود از خنده! بعد که براشون ترجمه کرد نوبت اونا بود که روی زمین غلت بزنن! تا اینجا مشکلی نبود. مشکل جایی شروع شد که یکی از خارجی‌ها گفت این جوک رو خودت گفتی؟ 

بنده هم در حالی‌که بادی در غبغب انداخته بودم گفتم خیر! از بیانات گهربار «بزرگ ادب» زبان پارسی حضرت سعدی بود.

مترجم جواب بنده رو براشون ترجمه کرد و اونا چیزی گفتن که مترجم رو برق گرفت!!! و بعد از کمی مکث چنین ترجمه کرد:

ــ میگن: «بزرگ ادب»تون این آقا بوده؟؟؟؟!!!!!!

 

کلّی روضه خوندم که بگم: 

کتاب هم کتاب‌های قدیم

عطر هم عطرهای قدیم

حتی جوک هم، جوک‌های قدیم!!! مخصوصاً اگه مال 700 سال قبل هم باشه که چه بهتر 

:)))

 

پ.ن 1) الان که به عکس دقت می‌کنم بیشتر متوجه گذر عمر و پیری و لرزش دست‌ها میشم! باور کنین نه تنها دست‌ها رو تکیه داده بودم که نفس رو هم حبس کرده بودم. ولی خب نتیجه‌اش این شد! به بزرگی خودتون ببخشید.

راستی اون وان‌من‌شو رو هم گذاشتم وسط که حسودیش نشه. اونم مثل خودم نفس‌های آخرش رو می‌کشه و باید تجدید بشه. وان‌من‌شو عطر محبوب خودمه و دریک هم عطر محبوب همسر گرامی! (به یاد سال‌های اول ازدواج که دریک استفاده می‌کردم و ایشون وفاداری خودشون رو به این رایحه همچنان حفظ کردن) البته هردوی اینها جزو روایح خلوت و تنهایی خودمونه نه بیرون از خونه. 

 پ.ن 2) مدیر گرامی. حدس می‌زنم توی دلت چی میگی! بخدا هرچی بگی حق داری! :)

مخلص همه دوستان

امروز به اصرار دخترم، برای اولین بار سری به بازار عرب‌ها در شهرمون زدیم. شنیده بودیم که بارهای خاص و بقول عامیانه «ته لنجی» در اینجا به وفور یافت میشه و جنس اصلی هم هست. 

بازار خوبی بود و تجربه دلچسبی داشت از خوردن فلافل و وضعیت جالب محیطی

چون از عطر عربی هیچ سررشته ای نداشته و ندارم چند عطر خریدیم با این فرض که «جنس اصلی» انتخاب کردیم!

از سمت چپ: عطر مولکول 02 رو بخاطر معروفیتش گرفتم و از زمانی که زدم همچنان بوی آب معدنی میده! حداقل بوی آب شیر هم نمیده که دلمون به کلر داخل آب خوش باشه! 

سه عطر ارض‌الزعفران 50 میل رو از روی بوی اونها انتخاب کردیم. ضمن اینکه خودم «شهرزاد» رو پسندیدم و احساس کردم با آنجلزشیر تشابهی داره. قیمتش هم دونه ای 300 تومن بود. اما وقتی اومدم خونه و تحقیق کردم تازه متوجه شدم قیمت عطر اصلی شهرزاد از شرکت ارض‌الزعفران حوالی 2 میلیون تومنه!! نمیدونم اینایی که ما به اسم اصلی خریدیم چی بود!

مورد بعدی کرید اونتوس بود که همسرم پسندید و بخاطر شیشه مینیاتوری قشنگش ارزش 200 تومن رو داشت به نظرم

و اما 2 مورد آخر:

عطر مشابه سوسپیرو اربا پیورا که دخترم عاشق رایحه شد شد. خودمم دیوانه‌وار بهش علاقه پیدا کردم. 500 هزینه کردیم. ساخت چین بود. اما واقعا رایحه خوبی داشت (فروشنده اصلی نبود و احساس میکنم گرون حساب کرد) 

و اما مورد آخر: 

کد 169 مارکو کالکشن که همون باکارات رژ خودمون هست. جعبه با حروف برجسته و جنس اصلی. متاسفانه آخرینش بود وگرنه 5-6 تایی برمی‌داشتم. دونه ای 230 حساب کرد. رایحه در یک کلام عااااااااااالی. موندگاری هم تا الان همچنان قابل قبول 

ضمنا در این بازار، افترشیو مورد علاقه‌ام (دنیم) رو دیدم که 400 تومن می‌گفت درصورتیکه من سفارش اینترنتی ته لنجی از جنوب دادم 280 تومن 

نتیجه: اگر دوباره گذارم به بازار عربها بیفته فقط دو مورد آخری که عرض کردم (دو مورد سمت راست) رو خرید مجدد خواهم زد و این بار میدونم که هرچی از اونجا برداریم الزاماً قرار نیست «اصلی» باشه

عطر شهرزاد ارض الزعفران(که احساس میکردم شبیه آنجلز شیر هست) رو نمیدونم چیکار کنم. روی دستم مونده و اذیتم میکنه.

از طرفی، مدتها قبل، با کمی اسانس درجه یک و فیکساتور مرغوب و آب مقطر، یک شیشه 30 میل آنجلزشیر ساخته بودم و گذاشته بودم در محیط تاریک جا بیفته. الان که زدم رایحه عجیب و دیوانه‌واری پیدا کرده بود. طوری که از بوی کنیا.ک اون خونه پر شده. همسرم پیشنهاد کرد شیشه شهرزاد رو بشکنیم و عطرش رو با اونی که دست ساز درست کردم قاطی کنیم(تشابه رایحه دارن بهرحال) و بذاریم برسه ببینیم چی میشه. هنوز تصمیم نگرفتم. ولی فکر کنم همین کارو انجام بدم آخرش، و چه بسا مولکول 02 رو هم قاطیش کنم و یه 100 میل دست ساز من‌درآوردی برای دم دستیم درست کنم :)

نتیجه اخلاقی: موقع خرید عطرهای عربی (حتی از مرکز خریدشون) هم به اصل بودنشون اعتماد نداشته باشیم.

 

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan