شبانگاهیست از آن شب های بلند که شهر در خوابی ژرف فرو می رود و فانوس هایش، خسته و کم فروغ، در قاب پنجره ها میلرزند.
نشسته ام به پیش آتش آرام و اندیشناک، همان آتشی که همدم سالیان تنهایی من بوده است.
دل گرفته و محنت زده از رشته های بی پایان افکار پر هیاهویم، به شیشه عطرهایم که جزئی از روح و جان من هستند پناه آوردم. عطرها مأمن های آرام من اند!! خلوتگاه های دلنشین و مونس های صاف و بی ریای من اند.
دست بلند کردم، به شیشه ای که در سکوتش صدای تاریخ نهفته است. صدای کهنه ناصاف.
می دانستم Psychedelique خود را در دستانم قرار خواهد داد. آری! می دانستم!!
چرا که اوست که مرا می شناسد، نه من!!!
لحظاتی به نامش می نگریستم. نامی که چون وردی ممنوع در گوش جان طنین میافکند. قطعاً از این ورد های نفرین شده شنیده اید. از آن هایی که ساحره های پلید بچه های کوچک را با آن ها می ترسانند.
هنوز طعم نخستین نفس او را نچشیده بودم که احساس کردم اتاق از زیر پایم شروع به لغزیدن کرد و جهان به خاموشی فرو رفت.
دیوارها محو شدند، هوا غلیظ و رؤیایی شد، نفس کشیدن سخت شد و من خود را در جهانی یافتم که با سنجش ساعت و تقویم سازگار نبود.
عطر، آرام از شیشه بر می خاست. به سان دودی از معبدی کهن و فراموش شده. از قصری تاریک و متروک در جنگلی پهناور و بی انتها. و به سان زمزمه ای مقدس و در عین حال نفرین شده خودنمائی می کرد.
در آن لحظه های سنگین که هوا هم اجازه نفس کشیدن نداشت، من از اولین زمزمه هایش بوی خاک مرطوب می شنیدم، بوی پچولی چرک و پیر و صبور، بوی زمین اندیشناک. بوی راهرو های نمناک و ترسناک قلعه های خوفناک گوتیک.
می دانستم که نباید انتظار مهربانی ازش داشته باشم، چون که آفریدگار توانا به او از برای لطافت و ظرافت لباس وجود نپوشانیده بود. بلکه چون سنگ سیاه، سنگین و مهیب و وحشی به نشأت وجود در آورده، و زین ترتیب روحی تاریک و سرد و غمگین در او دمیده بود.
طنین هایش قلب را در چنگ می گرفت. و سیاه بود. سیاه، به ناریکی شب های تنهائی.
چون بر پوستم آرمید، غریو آذرخشی خوف انگیز و دهشتناک شنیدم. نه از آسمان، که از ژرفای رگهایم. از خون جاری در آن ها.
این عطر، یادآور خاطره های دور است، یاد گناهانی نیمهپاک و اندوهی بینام. یاد افکار تلخ. یاد خطاهای گذشته. یاد نفس محبوس در اندام خاکی.
می دیدم که مرا می برد، به دالان های تاریک و خاموش با دیوارهای بلند و چوبین و قفسه های تا سقف کشیده شده پر از کتابهای کهنه و خاک گرفته ای که بوی قداست میدادند. بوی غم ها.
بوی خلوت فیلسوفان می داد، بوی تنهایی ای نجیب و پر ابهت.
از آن گونه تنهایی ها که در سکوتش، روح انسان به گفتگو با خویش درمیآید.
کهربا در میانش چون شرابی کهنه میجوشید. گرم، نرم، و اندوه بار. نشان از فراوان سختی هایی داشت که او را بدین حالت فعلی تراشیده و شکل داده بودند.
در نهانش، نغمه ای بی صدا از چرم خوابیده است در کنار بوی آشنای دود. رایحه مردانی می داد که روزگاری در تاریکی اندیشیده اند و در روشنایی خاموش گشته اند.
مرا به یاد موم شمع ها انداخت که بر میز های بسیار زیبای بلوطی، به یاد اندوه فرزانگان و تب خاموش دیوانگان عاشق، جان می سوزاندند. یاد اتاق های خفه شده در دود تنباکو.
زمان گذشت، و عطر ژرف تر می شد، گویی به ته کنج روح من رسیده باشد.
گرمای چوب کهنه، پژواک بی پروای پچولی وحشی، و آخرین پیچ دود تنباکو در سالنی خاموش به رقص می آمدند.
احساس می کردم شیرینی ای در اوست، اما نه از جنس معصومیت!! این رایحه هیچگاه معصوم و بیگناه نیست! بلکه شیرینی ای از جنس پلیدی و ناپاکی، همچون گلهای خشکیده در میان برگهای کتابی که زندگی از یاد برده اند اما یادشان همچنان جاودان است.
احساس جنون می کردم! دیده هایم تار شده بودند.
من، سایکدلیک را نپوشیده بودم. بلکه او مرا پوشیده بود!!
چون جامهای از یک رؤیا، مرا در خود فرو برده بود.
نبضم کند می شد، اندیشه ام نرم و روان، و لحظه ای چنان بود که خود را نه آدمی، بلکه سایه ای شناور بر آب های بی زمان یافتم.
در آن دم دانستم:
جاودانگی، نه در نبودن مرگ، که در ماندن حس است، در تکرار خاطره، در بوی چیزی که رفته اما هنوز باقیست.
تراژدی غمناکی در این عطر نهفته است.
با این حال، غم و شکوه با هم در هم آمیخته اند، همچون شعر ویرانی.
هر نت، نغمه ایست از دلی که نمی خواهد رها کند گویی خود عطر نیز عاشق پوستیست که بر آن آرمیده است.
سپیده که دمید، آتش به خاکستر نشست، و من هنوز در سکون رایحه غوطه ور بودم. فکرم برای اولین بار ساکن شده بود. هیچگاه تا کنون چنین آرام و بی دغدغه نبوده ام. نمی خواستم او برود. نه هنوز!! من به این آرامش نیاز داشتم. من با آغوشش نیاز داشتم!.
هوای صبح سرد بود، اما سایکدلیک نرفته بود. چون روحی در حجره مانده، بیآنکه وداع گوید.
در آن لحظه دریافتم که این عطر، نه همراه زندگان، بل مونس رؤیابینان است. همنشین خستگان.
یار سالکان، همدم خاموش آنانی که در دالان های یاد و خیال به همراه تنهائی خود گام بر می دارند.
سایکدلیک یک عطر نیست، بلکه آئینه و انعکاس است.
انعکاس اندیشههای گم شده، احساسهای بینام، و سایههایی که تنها در دل تاریکی معنا مییابند.
سایکدلیک عطر نیست! اعتراف است. اعتراف تلخی و غم خفته در قلب هاست. و مرثیهای است برای روح.
او را دوباره خواهم پوشید، اما نه برای خوشایند دیگران، که برای خودم.
تا به یاد آورم که در زیر آرامش ظاهر تن و جسم خاکی ام، هنوز طوفانی آرام میتپد. هنوز شعله هایی روشن است. و اینکه هنوز زندگانی وجود دارد.
تا زندهام، این شیشه را نگاه خواهم داشت، نه که نشانه ای باشد برای تجمل، که نشانهای برای حقیقت.
درود بر شما
امیدوارم خداوند سالهای سال مادر گرامی رو براتون حفظ کنه.
موردی عرض میکنم که حتی «پیشنهاد» هم نیست و میتونین به عنوان یک «تجربه» از یک دوست بخونین.
در بین داروهای گیاهی بعضاً بیخاصیت که در همه داروعلفیها موجوده و نه استاندارد و نه دوز مشخصی از نظر علمی براشون متصور هستیم، معدود گیاهانی هم هستن که شهرت جهانی پیدا کردن:
از جمله عصاره کراتاگوس مونوژینا Crataegus Monogyna که اثر اثبات شدهای در تقویت عضله قلب و کاهش شکنندگی مویرگها و ... داره.
این گیاه در مناطق معمولا شمال کشورمون با نام محلی «ولیک» هم تلفظ میشه که از خانواده زالزالک وحشی و به رنگ قرمزه.
البته خوردن این گیاه رو به هیچ عنوان توصیه نمیکنم. چون همونطور که بهتر از بنده میدونین بحث دوز مصرفی دارو، مورد حیاتی در تجویز دارو هست و تا اون دارو توسط شرکتهای داروسازی، فراوری و دارای دوز مصرف مشخص نشده، نباید مصرف بشه.
اما خوشبختانه شرکت داروسازی «دینه» این گیاه رو بصورت قرص درآورده و در داروخانه ها با نام تجاری «کاردیوتون» موجود و بسیاری از پزشکان قلب هم اون رو به عنوان مکمل در کنار داروهای تخصصی تجویز میکنن. البته بعضیها هم قطره کراتاگوس رو تجویز میکنن که خب مصرف قرص راحتتره.
بنده حدود 16 سال قبل آنژیوگرافی کردم و پزشک متخصص قلب کیسهای قرص و دارو داد و گفت باید ماهی یکبار به مطب مراجعه کنی و حق نداری لب به سیگار بزنی و اگه به دستورات عمل نکنی سکته میکنی!!! و ...
به عبارت عامیانهتر برچسب «بیمار قلبی» بر بنده الصاق شد.
بنده هم بعد از خروج از بیمارستان، کیسه داروها رو نثار سطل آشغال کردم!!!! و اتفاقاً مصرف سیگارم دوبرابر هم شد. البته شاید به این دلیل که هیچوقت در زندگیم «طول عمر» برایم اهمیتی نداشته و «عرض عمر» رو بیشتر بهش بها داده و میدم.
الان 16 سال از اون قضیه گذشته و هنوز منتظریم اتفاقی که دکتر گفته بود بیفته!!
در تمام این 16 سال بنده فقط و فقط داروی «کاردیوتون» دینه رو مصرف کردم و دیگر هیچ!
البته این دارو در بسیاری از داروخانه ها نایابه و بنده از طریق سایت داروکده سفارش میدم. هربار حدود 10 جعبه.
یکبار از یکی از داروخانهها پرسیدم پرا «کاردیوتون» اینقدر نایابه؟
جواب جالبی داد:
سهمیه که به ما میرسه خود پزشکان داروخانه میبرن مصرف میکنن!!! چون برای قلب مثل معجزه عمل میکنه.
پ.ن: بازهم تاکید میکنم این نه پیشنهاد بود و نه خدای نکرده تجویز(چون صلاحیتش رو ندارم) فقط تجربهای بود که گفتم شاید به دردتون بخوره و اگر پزشک محترم دچار جمود مغزی!!! نباشه و دارای کمی قدرت تحلیل منطقی باشه ممکنه این دارو رو هم در کنار داروهای تخصصی به عنوان مکمل تجویز کنه. البته شاید هم تجویز کرده باشه.
بهترین موقعیت برای پوشیدن این عطر، مهمونی و پارتی های شبانه و قرارهای عاشقانه (که ترجیحا شبانه هم باشن😉) هست و با پوشیدنش شما رو به یه شخص جذاب، مرموز و اغواگر، با اعتماد به نفس بالا تبدیل میکنه،
این عطر بین صدها عطری که تابحال تست داشتم، جزو تاپ3 من بوده و هست.
سلام بنظرم اولش یه بوی تندی داره ولی یمقدار میمونه بهتر میشه
یه بوی ادویه طوری داره کلا
یکمی هم حس خنکی میده شاید بخاطر لیموترش و نارنج باشه
در کل یه حس اداری داره برای یه خانم تا سن 40 سال نمیپسندم به شخصه
بوی و.سکی تخمیر شده تو چوب بلوط زیر عرشه تو انبار های چرک و تاریک
بوی دزدان دریایی
بوی آواز ملوان های م.ست در حال شمردن سکه های طلای گنجینه کشتی ای که تازه آن را غارت کردند
بوی غرق شدن در اعماق تاریک دریا
بوی لحظه طوفانی دزدان دریایی قبل از حمله به کشتی ها
بوی شور و شوق بعد از پیروزی و تسخیر
- این پرچم سرخ نیست، نه!! هرگز!!
- این پرچم مشکی است!...
این بوی کاپتین Edward Kenway ( ادوارد کِنوَی ) است
بوی کاپتین Shay Cormac ( شی کورمک )
بوی کاپتین Jack Sparrow ( جک اسپارو )
بوی کشتی مهیب و عظیم و پر جلال Jackdaw است
بوی کشتی زیبا و دلفریب Morrigan
باز هم میگویم این پرچم، سرخ نیست بلکه مشکی و سیاه و تاریک است...
این بویی است که تنها کاپتین جک اسپارو و کاپتین ادوارد کِنوَی آن را می فهمند.
تنها آن ملوانان مست از عرق نیشکر و سرمست از پیروزی و تسخیر دریاها آن را می شناسند چرا که با این رایحه بر موج های غرّان آب های وحشی و سرکش، سواری کرده، طوفان های سهمگین و بی رحم را در نوردیده اند و زخم های بی شماری بر جسم و تن آن ها در شمشیر کشی ها و جنگ های روی عرشه ها نقش بسته است.
آن ها با این رایحه، خو گرفته اند. با این رایحه شب های فراوانی را در فضای غمگین و تاریک در کنج انبار های زیر عرشه، در فضایی که بوی رام و عرق و تنباکو آن را پر کرده، گذرانیده اند.
--------
« پاویون غوژ »
هم کنون او را پوشیده ام، شب هنگام،
هوا کمی سرد، و شبی آرام و ساکت است.
از لحظه ای که آن را به تن کردم، نمیتوانم یک لحظه خود را بیرون از لباس های کاپتین ادوارد کِنوَی تصور کنم.
نمی توانم به خود بقبولانم که ملوان های من در حال آواز خوانی سرمستانه خود نیستند، نه!! نمیتوانم متوجه این حقیقت شوم که الان روی عرشه Jackdaw در حال تماشای آب های تاریک و بی رحم و بی انتها نیستم.
به زیر عرشه و اتاقی که برای من تدارک شده است بر می گردم.
میزی به وسعت یک سوم اتاق دارم که روی آن یک نقشه عظیم از دریا ها، جزیره ها، شهر ها و نقشه های کوچک دیگری از سایر اماکن و محل های احتمالی گنج های پنهان دارم.
نور اتاق با شمع های کم سو و پر تعداد روشن است، بوی خفته و چرک و نمناک اتاق را جایی غم انگیز و ساکت برایم تبدیل کرده است.
از بالای سر، همهه ها به فریاد و فریاد ها به غرش های خشمگین مبدل میشوند.
بیرون میروم، فریاد ها، فریاد های ملوانانم است، کشتی تجاری ای را که کل ماه گذشته در انتظارش بودیم، هم کنون بر سر راه ما سبز شده.
دستور می دهم بابان ها را تا آخر بکشند، قرار نیست وقت هدر بدهیم، مدت های طولانی در کشتی بوده ایم. می دانید که دل تنگ می شود، گاهی، خاصتاً اگر نورِ دیده ای در آن سوی دریا های بی کران، در خشکی داشته باشید.
طبل ها زده میشوند، توپ ها شلیک می شوند، با قدرت تمام!
اولین سوراخ هایی را که در کشتی ایجاد می کنیم، در کنارش لنگر می اندازیم، اما نه در دریا!! که در خود آن کشتی.
معرکه که تمام می شود، همه خرسند از تسخیر سکه های طلا و گنجینه های گران تر از طلا، ادویه جات و چای تنباکو و رام، سرمستانه ندای شادی می دهیم.
- نمی توانم خودم را در این موقعیت تصور نکنم!!!
پاویون غوژ، شروعی چرک دارد.
نتراشیده و نخراشیده، البته هدفمندانه صیقل نخورده تا همان لحظات طوفانی ای را تداعی کنند که در آن لحظات ملوان ها و دزدان دریایی در حال آماده شدن برای حمله به کشتی ها فریاد می زنند و اضطراب و شور تمام وجود آنها را فرا گرفته.
بوی رام و و.سکی و تنباکو، تند و خشن، بی رحمانه مشامتان را می سوزاند. چرا که در این لحظات نباید آرام باشید. هنوز برای خوشحالی بعد از پیروزی خیلی زود است.
بعد ها کمی آرام می گیرد، چرم هم معرف حضور می شود اما حضورش چنان پر رنگ هم نیست، فقط آمده که بگوید من هم هستم.
بعد از آنکه همه چیز آرام گرفت و سکوت بار دگر حکم فرما شد، همانند لحظه شیرین پیروزی، به شما اجازه می دهد که کمی شادی کنید. در این حالت دیگر چرکی وجود ندارد، همه چیز به درستی حالت می گیرد و توازن به همه عناصر سازنده عطر بر می گردد.
گویا این رایحه می خواهد با شروع طوفانی و چرکین و با پایان آرام و تمیزش، این را بفهماند که آدمیان، همه آن ها، حتی اگر چرکی در دل دارند، حتی اگر صاف و ساده نباشند، در آخر می شود که سرشت شان پاک شد، تمیز و بی غل و غش. بی ریا و صادق.
بله، سرشت و نهان آدمیان قابل تغییر است.
به شامه من به مقدار اندکی و بسیار اندک، جزئی از فضای بلک فانتوم بای کیلین را برایم یادآور شد. نه من باب تشابه رایحه بلکه یک حس از اون.
من در بیان خودم به رایحه هایی که با عشق و علاقه و هنر و دقت آفریده می شوند و فقط و فقط هدف خلق یک اثر هنری را داشته باشند نه مجرد اینکه صرفا یک رایحه خوب و همه پسند داشته باشند و هدف از آفرینش آن ها تنها اغراض مادی نباشد، «عطر» مینامم.
((پاویون غوژ یک عطر است))
یک اثر هنری به تمام معنا!! به زیبایی نقاشی های لئوناردو داوینچی!!
آفریده ایی که با پشتوانه عشق و هنر و فلسفه جامه وجود پوشیده و تمام آنچه که برای زیبا بودن کافی است را در نهانش تماما دارد.
حرفمو پس میگیرم، چند روز پیش در هوای خوزستان تست کردم و امشب تهران، با یه استایل کلاسیک با رنگ های تیره
هم خودم لذت بردم ، هم بازخورد گرفتم ، زود قضاوتش کردم
رایحه اصلی و غالب این کار ترکیب وانیل با رام هست با رگه هایی خاص از پچولی که واقعا یک رایحه به شدت خاص و کلاسیک رو به وجود اورده که انگار این عطر واسه عصر حاضر نیست و از زمان های خیلی گذشته به عنوان یک نشونه باقی مانده.
یادمه من این عطر رو شب های زمستان پارسال موقع پیاده روی در سطح شهر روی برف ها استفاده میکردم و واقعا گاهی اوقات حس میکردم برگشتم به زمان های قدیم احساس میکردم سال 1961 و نزدیک کریسمس هست و من در حال پیاده روی و در خیابون های سرد وسوزناک زمستانی لندن هستم در حالیکه چراغ های زرد و نارنجی مغاز ها و شیرینی گزی ها روشن هست و مردم خندان در حال خرید هایشان برای کریسمس هستند. واقعا یک چنین وایب کلاسیک و نوستالژی کریسمس گونه ای داره که ادم ازش لذت میبره.
بی شک یکی از بهترین کارهای زمستانی با رایحه کلاسیک گونه هست با پخش و ماندگاری فوق العاده بالا.
پیشنهاد میکنم عاشقان رایحه های پچولی و کلاسیک مانند، حتما زمستان امسال را از دست ندهند و این رایحه و حس خاص ش رو تجربه کنند.
من هرچی که شبیه آیریش لدر یا تقریباً شبیه ش باشه رو دوست دارم از این هم خوشم میاد، اما فکر میکنم دابلین لدر الحمبرا رایحه ش شفاف تر از این و چندتا مشابه دیگه ای که است کردم بود. دفعه بعد بجای این الحمبرا رو خواهم گرفت. البته پرفورمنس الحمبرا با این عطر خیلی شبیه. این عطر اتمایزر خیلی خوب و جالبی داره شبیه ش رو توی عطرهای شرکتی ندیدم تا حالا
من دکانت کار از جای دیگری تهیه کردم و فکر میکنم یا اشتباه پر کردن یا فیکه یا دماغ من این چند وقت شلوغ بوده و بویی که در کامنت ها گفته شده رو من حس نمیکنم:/تو اول اسپری بویی شبیه انگور فرنگی میده که نت مورد علاقه من نیست جز نت ها هم نیست٫بعدش هم بوش خیلی ملو میشه عطر روز های سرد نیست انقدر شیرین و گرم نیست موندگاری هم کم که خب چون ادو تویلت.ولی اگه شما بلک ایکس لکسس امتحان کرده باشید متوجه قوی بودن و خفن بودن اون عطر میشید جایی دیدید حتما تستش کنید خیلی خفنه.
من این عطرو چندین بار تست کردم هردفه یجوربوده اولی که میزنی شیرینه وبوی خوبی داره البته شیرینیش خیلی زننده نیس فقط نت پایانیشو خیلی دوس ندارم بوی چوب سوخته میده من خیلی باهاش حال نکردم بنظرم یک عطر معمولیه خیلی شگفت زدم نکردمتاسفانه
سلام
نه به هیچ وجه یک پاف کافی نیست دوست من ،با توجه به پخش بوی بی نظیرش ولی من همیشه ۶تا ۷ پاف میزنم و باور کن هیچ عطری تو دنیا یه پافش کافی نیست 🙏 نسخه ۱۰۰ میل زیاد نیست چون اینقدر بوش خوبه که عاشقش میشی
برخلاف نظرات اصلا تک بعدی نیست و بوی غالب نداره! یه عطر ترکیبی بسیار شیک و با کلاس و خوشمزه... تاکید میکنم این عطر رو جایی که دختران جوان زیادی هستن استفاده نکنین! چون اگه استفاده کنین باعث گمراهی بندگان خدا میشین و گناهش پای شماست...😄
شدیدا اسمش بهش میاد و بوی بهشت میده! در واقع اگه بهشت همچین بویی نده جای تعجبه! اطمینان میدم که تو هر جمعی باشین میدرخشین با این عطر👌
اینترلود مردانه نسخه اولیه نیاز به تعریف و تمجید نداره و معرف حضور همگان هست و شاید بتوان گفت پر سر و صداترین عطر آمواژ. دوستان قبل از بنده به دفعات فضای رایحه رو بخوبی شرح دادند و تنها بسنده می کنم به یک شرح کوتاه از تجربه استفاده این عطر در محیط بسته که می تونه برای دوستانی که برای مرتبه اول سراغ این عطر می روند مفید واقع بشه.
حدود یک هفته پیش یعنی هفته دوم آبان ماه سمت عصر بود که خودم رو آماده کرده بودم که به جشن ازدواج یکی از دوستان برم، کت و شلوار رو که به تن زدم سه پاف از اینترلود هم به پیراهنم زدم و آماده رفتن بودم که متاسفانه مادر عزیزتر از جان علائم بیماری قلبی اش دوباره عود کرد، جشن رو کنسل کردم، لباس ها رو عوض کردم ولی پیراهن همان پیراهن بود و سریع خودمون رو به مطب دکتر رسوندیم. از آنجاییکه پزشک موردنظر بهترین متخصص قلب حال حاضر در شهر می باشد طبق روال همیشگی مطب ایشان قلقله ای بود و جای سوزن انداختن نبود. خوشبختانه از آنجاییکه در مجموعه علوم پزشکی مشغول به فعالیت می باشم و با پزشکان سلام و علیکی دارم خارج از نوبت به ما نوبت دادند ولی حدود بیست دقیقه ای منتظر ماندیم تا بیماری که داخل بود بیرون بیاد. به دلیل فضای بسته و تعداد زیاد مراجعه کنندگان فضای مطب بسیار گرم و خفه شده بود و بنده بیچاره سرا پا تقصیر به واسطه حضور نزدیک اینترلود دچار عطسه های مکرر شده بودم.
مادر: "مادر جان مگه نگفتم لباس مناسب فصل بپوش آخه این ژاکت نازک و یه پیراهن چیه پوشیدی!؟"
بنده: "نه مادر جان به خاطر سرما نیست خودم میدونم چه غلطکی کردم!"
مادر با نگرانی: "چی شده!!!"
بنده: "به خاطر این عطریه که زدم مناسب این فضای بسته نیست!"
مادر با شیطنت: "خوب برو بیرون یه هوایی بخور بلکه این بنده بیچاره ها هم از این حشره کشی که زدی معذب نشن!!"
بنده: "باشه طلا قربون!"
از مطب بیرون اومدم و از اولین داروخانه یک دستمال جیبی تهیه کردم ولی عطسه ها همچنان ول کنم نبود. دوباره برگشتم مطب ، در این حین بیمار قبلی بیرون اومد و ما رفتیم داخل. سلام و احوالپرسی و خوش و بش که دیدم وای بر من خانم دکتر هم به واسطه حضور ما ماسک زد! خجالت کشیدم و سعی کردم زیاد طولش ندیم. از مطب بیرون اومدیم و پس از بازگشت به خانه پیراهنم رو عوض کردم و یک دوش همراه با شامپو بدن گرفتم، میشه گفتن تقریبا بوی عطر از بدنم پریده بود ولی عطسه های ناشی از آن تا یک ساعت ول کن نبود.
ختم کلام این که هر عطری رو مناسب فصل خودش و فضای مورد استفاده هستش و اگه به درستی استفاده نشود علاوه بر عوارض این چنینی، موجب آزار و اذیت دیگران هم خواهد شد.
- در پاسخ به چیستیاش گویند: لقب است، و بیشتر از آن، عنوان!!
عنوان برای که؟!
- مهم است چه زمانی منظورتان باشد.
از نقطه نظر لغت، در زبان انگلیسی جنتلمن از ادغام دو واژه مرکب شده: بدین ترتیب که واژه اول آن «Gentle» است. معنیاش میشود ( اصیل، نجیب زاده، اشراف زاده، با وقار، با جذبه )
دومین جزء آن «Man» که به تنهائی (مرد) است، ولی کافیاست که با واژه اول مرکب شود تا بر ابهت و علو و هیبتش افزون شود، در این صورت دیگر تنها مرد نیست، که ( بزرگمرد، قدرتمند، پرصلابت و در عین حال جذاب، مؤدب و سر به زیر) خواهد شد.
اما زمان!!
غربیها و عموما انگلیسها، در یک دو قرن پیش، کسی را جنتلمن میگفتند که چند خصیصه در او نمایان باشد:
۱, در خانوادهای اصیل به دنیا آمده باشد.
۲, ثروتمند باشد( شاید مهمترین خصلتها باشد )
۳, آداب و رسوم و سنت، در رفتارش مشهود باشد
۴, در سخن، عامیانه نگوید.
۵, در رفتار، خشن نباشد ( حتی در صورت عصبانیت شدید )
در گذشته، اشرافیت و ثروت دو خصلت مهم و شاید مهمتر از هر خصلت دیگری برای کسب عنوان Gentleman ضروری تلقی میشد. به گونهای که کمتر کسی از طبقه متوسط جامعه به این لقب مزین میشد.
بعد از طی حدود یک یا دو قرن، با مدرنتر شدن سبک زندگی، و بعد از انقلابها، جنگها و تجدد حاکمیتها، در تمام دنیا شاید بیشترین اثر حوادث اجتماعی، متوجه فرهنگ و سنت شد.
خیلیاز سبک های فکری، عقیدهای دچار تغییر شد، که از تغییرات جزئی تا کلی دامنگیر فرهنگهای همگان شد.
امروزه جنتلمن بودن در ثروت منحصر نیست، بلکه معنائی بس والاتر را به مسمایش میپوشاند.
در تعریف امروز از جنتلمن، به کسی گفته میشود که در تعریفاش بیاید:
۱, مؤدب باشد ( در اینجا، این مهمترین خصیصه است )
۲, با وقار باشد، در همه حالات، نه تنها در ملازمت کسان دیگر
۳, صادق، امین، متین و بسیار خوشاخلاق باشد
۴, خوشپوش و خوش بر و رو باشد
۵, در همه حالات معطر باشد
۶, آرام باشد
با بیان گذشته، آیا جنتلمن بودن ذاتیاست یا اکتسابی؟!!
نظر حقیر برآن است که: در عدهای ذاتی و در عدهای اکتسابیاست.
چرا که معتقدم سرشت و نهان آدمی قابل تغییر است، صرف نظر از اینکه چقدر ناممکن به نظر برسد( حقیر این مطلب را با استناد به برهان و ادله عقلی قاطع عرض میکنم لیک غرض من از این نوشته نه هدر دادن وقت دوستان و نه به درد آوردن سرشان، بلکه گفتهای ناچیز از این جانب در مورد عطر مورد ذکر باشد)
ولیک در امر مربوط و مذکور این محفل، معطریت که از ویژگی های جنتلمن بودن در تعریف امروزی است این بیان عرض شود:
ریزور پرایو چقدر جنتلمن است؟!!!
باید از خودش بپرسیم. آیا آرام است یا بازیگوش؟!! موقر است یا بیچشم و رو؟!!
جوابی که من از مجالست و پرسش و پاسخ او گرفتم این است:
در رفتار خود، محترمانه برخورد میکند، کلمات عامیانه در سخنش مشهود نیست بدین ترتیب به سن عطر میافزاید.
سخن نمیگوید بلکه نجوا میکند. از کجا متوجه شدم؟ از گرمای حضورش. گرمایش نافذ است، رسوخ میکند، و چیزی که نافذ است، نه صدای بلند که نجوای دلنشین و گرم است.
مؤدبانه اعلام حضور میکند، و هیچ گاه ضرورتی در اثبات خودش نمیبیند، این امر را میگذارد خودتان متوجه شوید، چون که خاص است، و باید هم باشد ناسلامتی اسمش جنتلمن است.
جذابیت قلبافکنی دارد، کمتر کسی خواهد بود که نزدیکش شود و شیدائیاش اورا مبهوت و مسحور نکند، من که ندیدم.
با تمام اینها در جواب مقدار جنتلمن بودن این عطر بگویم که به مقدار این ویژگی ها جنتلمن است. و مهم آن است که مخاطبش از برخورد با او چقدر شیفته شود و در نظر او، جنتلمن چگونه تعریف شده باشد، که این خود امر مهمی است و همین باعث ایجاد سلیقه ها و ذائقه های مختلف میشود.
خود رایحه( از منظر شامه این جانب) :
لانچ ۲۰۲۳
در اپننیگ کار برای لحظهای بسیار کوتاه و گذرا، تندی سیتروسی قویای مشام رو پر میکنه و خیلی زود هم میره.
لحظات اول در حال تغییر و تحول میبینیدش که در آخر متوجه میشید رایحه داره سیاق دیور اوم اینتنس میگیره.
از خیلی جهات به دیور اوم اینتنس شبیهه ولی از جهات دیگری هم تفاوت داره، برای تشخیصاش احتمالاً چند مرحلهای تست نیاز داشته باشه چرا که مغز بیشتر مغلوب شباهتها میشه تا تفاوت ها و در ضمن اینکه اکثر ما دیور اوم اینتنس عزیز رو از قبل در خاطر و در حافظه بویایی داریم.
بعد از چند دقیقه اگر در شنیدن بوی اون دقت نکنید، فکر میکنید خود دیور اوم اینتنسه ولی دقیقتر که بشید متوجه میشید که نه!
بعد از این مرحله کمی و نه خیلی به تفاوت های بین ریزور پرایو و اوم اینتنس افزوده میشه بدین نحو که در پس زمینه رایحه یک تلخی تندی که همزمان رگهای شیرینی دلنشینی به همراه داره با لحن پائینی نمایان هست البته در صورت توجه دقیق، چرا که فضای زنبقی کاملا بر رایحه غالب هست.
برای من، از اوم اینتنس مقداری رایحه سنگینتری داره، با وقارتر و افتادهتر و بدین ترتیب خوشپوش تر و جذابتر.
چون رایحهاش شباهت زیادی با اوم اینتنس داره و اینکه اوم اینتنس بسیار همه پسند و جذابه، و برای همه دلنشینه، من باب مشابهت ریزور پرایو به اوم اینتنس، اونو به یک انتخاب امن برای بلایند باید میکنه، منتهی و منتهی بزرگان گفتهاند که احتیاط شرط عاقلان است. به همین منظور تست و امتحان مقدمهای بسیار ضروری است برای بلایند بای.
زبانم را در محضر بزرگان درازتر از آنی میبینم که جسارت کنم در مبحث معطریت، کلمهای داشته باشم.
لیک اغراض نفسانیه و بهیمیه مشوق اینجانب بود.
برای دوستانم و خاصتاً اهل عطور، آرامشی لا ینقطع و لا یتناهی آرزو دارم.
درود بر شما
گریت برتین و دیاگیلو و امبر عود
از بابت دکانت هم کلا اطلاعی ندارم و اگر هم باشه یا خیلی گرونه که ارزش نداره و یا فیک . زیاد دنبال دکانت این تیپ کارها نباشید .
عطر امضا خودتون یکی از بینظیر هاست.
سلام اقا محمد
تو کارهای تولید شده تو این ۵ ساله اخیر هیچ عطری رو مثل Cheeky Smile Jusbox ندیدم که همه کاره باشه و هر فصل و هر ساعت و هر استایلی
که هم ماندگاری بسیار بالا و پخش خوبی داشته باشه و هم بسیار بسیار خوش بازخورد .
اما در مورد بازخورد از سمت مخالف مثل این عطر ندیدم : Gold II Sahara WIDIAN . نسخه ۲۰۱۹
اگه خواستی چشاش گرد شه اینو بزن ، بعدا میای ازم تشکر میکنی.
با سلام و احترام
خوزستان در باغ های اطراف دزفول یه نوع نارنگی هست به نام( پِر) که شروع این کار دقیقا منو یاد این مدل نارنگی میندازه ،قشنگ هستش و تا ۱۰ دقیقه شامه نوازی میکنه ، کم کم محو میشه اون فضای سیتروسی و اون حالت چایی با کیفیت و شفاف ظاهر میشه ،کار بسیار سیفی هستش و اگر مثل من خوزستانی هستید در فصل پاییز بهترین موقع استفادش هستش ، خوزستان و سرما؟😂
فکر می کردم براساس اسمش بوی ملایم داشته باشه اما اولین پاف رو که می زنی بوی بادام سوخته یا پلاستیک سوخته به مشامت میخوره یک مدت هم گذشت اما برخلاف تعریف هایی که شنیدم اصلا پسندم نشد و بوی عطر مشهدی رو میده.
سلام عزیزان
دیور هوم اینتنس، الکی بهش نمیگن بهترین عطر دوران!! خدایش محشره، رایحه زنبق و کهربا شامه رو نوازش میدن، از این ور بوی مست کننده ی چوبش. من قبلا یه بازخورد نوشته بودم که فکر کنم فیک بود اون نسخه کاش میتونستم پاکش کنم، اما این چه خوب بود! چه خوب بالانس کردنش؛ بوی زنبق و چوب خیلی باحال و شفافه، من نسخه جدیدشو نخریدم، نوشته همش روی دربِ عطره، اون رایحه چوبی گلیش میره تو مغزت و میگه بو کن من بهترینم!! یه ماه پیش یه دکنت ده میل از جنتلمن ریزرو پرایو تهیه کردم ولی اصلا در حد زیبایی، با کلاسی و خوشبویی این نیست! مشابهاش اصلا مثل خودش نمیشن و به گرد پاشم نمیرسن، الحمبرا رو هم خریده بودم، مث این بود که یه شکلات با اسانس میوه رو بخوری، اما این خود میوه رو داری میخوری.
یک روز کامل رو لباسم ماندگار بود، و پخش خوبی هم داره راضی کننده س، پخش این بوی بهشتی کمم باشه بازم ارزششو داره
در آخر شک نکن تو خریدش شده دکنتم بخری برو بخرش