•ماکسیموس(راسل کرو در گلادیاتور) اشک میریخت.
•شروع میشود: سبز-صابونی، رام-وانیلی-امبری، خامهای-صابونی، مخملی-اسطخدوسمانند و تمیز بر بافتی رامگونه.
•سبزی به غایت اشرافی و غنی با فام زیتونی. چرمِ جیر به رنگ قهوهای سوخته.
مبلمان هم چرمی بود؛ نه براق و نه تماما کدر. دکوراسیون داخلی از چوب تیره و پنجرهها مشرف به جنگل.
.فندک روی میز بود، از جنس طلا. مرد، موقر بر مبل چرمی نشسته بود که دکمههای زینتی کارشده روی پوستهاش، گوشت بدنه را فشرده کرده بودند.
خط ریش زیر گلو، اصلاح شده بود و عطر تمیزش با دود سیگار رایحهای غریب میساختند. دست، سیگار را از گوشهی لب امانت گرفت و به جاسیگاری روی میز سپرد.
اتاق چوبی تاریک بود و هیزم در آتش میسوخت.
نور طلایی شومینه تنها بر عمق سیاهی میافزود.
آن شب سرد، آسمان روشنش سرخ و مشوش بود، اما زیبا. از آنها که نوید باراش برف میدهند.
•واژهها برای این عطر:
بسیار اصیل، لوکس، فوقالعاده اشرافی، تنها، کلاسیک از نوع اتمسفرسازی، عمیق و مجرب، اهل خرد و اندیشه.
•موسیقی؛
دارک-راک، گوتیک-راک: از جناب Nick Cave
•کاراکتر:
راسل کرو، تام هاردی، جرارد باتلر(هر سه از بازیگران محبوبم)
•رایحه:۹.۵ از ۱۰
پرفورمنس: ۷.۵-۸
طراحی شیشه: ۸.۵-۹
بازخورد: ۸.۵-۹
•روشن!
مسحورکننده!
چنان تابان که تسکین دهد.
•عطری آکادمیک است و تحصیلکرده.
برای گالری، آفیس، کالج و جلسات صبحگاهی.
•کلاسیک، تایملس، آکادمیک، لوکس و هنری.
•مرکباتی-آروماتیک، چوبی-آروماتیک، چوبی-مرکباتی.
•صبحگاه است و نور، لطیف و یکدست. پیکرهی سنگی معماری داخلی، زنده است و بیروح!
دیالکتیکی بصری.
کلیسایی گوتیک. سنگها زبراند و خاکستری. نور از پنجرههای مشرف به آسمان به داخل میتابد. هالهی “تنفس” بر گونهی دیوار لمس میشود.
•شخصیت درونگراست؛ خوشرو و گزیدهگو. میشود از او مشورت گرفت. کاریزماتیک و فروتن.
صاحب اندیشه. تحصیلی که او را مزین به سادگی در کلام و کردار، و پیچیدگی در خَلق اثر و تألیف کرده است.
چیدمان آغازین، مبتنی بر مرکبات تازه است؛ترش، تلخ و خنک.
شفافیت نتها و کیفیت مواد تشکیلدهنده فوقالعاده است.
•روشنایی بر دوش تلخی ظاهر میشود.
بشارت صبح!
بی آنکه پرسیده شود، گفت: بگذار این بار برای شکرگزاری اشک بریزم.
•شروع، اسپایسی-انیمالیک است. اینچنین ورود قدرتمند خود را اعلام میکند؛ انیمالیک نه از نوع مشکِ ملیح، بلکه چرمی مردانه، بالغ و جدی.
صبر و زمان مقتضیست تا این رایحهی گرم-تلخ بر سکوی “شناختهشدن” قرار گیرد. دریافت و شناخت نتهای جدید در هر بار اسپریکردن، فرایند “آشنایی” را لذتبخش کرده و ارزشمندی این اثر را یادآور میشود.
•رایحه؛ بیشک اشرافیست!
•اتمسفر: کازابلانکا، روز، جامهها از مرغوبترین پارچهها، زیورآلات و بازار.
در میانه: بافت ادویهای-انیمالیک صیقل خورده و چرم لطیفتر میشود.
•آمواژ؛
آمواژ مهارتی مثالزدنی در خلق ایماژهای تاریخی دارد.
احضار پلانهایی درخشان از موقعیتی تاریخی همراه با شاخصههای بصری، معماری، جغرافیایی، اتمسفر تمدنی و همینطور زمانی.
پرپس، اوپوس هفت و همین اثر گرانبها.
•آمواژ سفر به دورهای طلایی را فراهم میکند. بخور، ادویهها، جواهرات، بازارهایی کهن(شاید در مراکش) و حتی تداعیکننده زبان!
•کیفیت فوقالعاده در مواد تشکیلدهنده عطر، شیشه و بستهبندی مرغوب، ارائه را شایسته و تحسینبرانگیز میکند.
اثری هنری که بازتابندهی فرهنگ وجغرافیایی غنیست.
•همچنین استفاده از عناصر و نتهای محلی(عود، بخور، کندر، صمغها و…) تاکید بر اصالت است!
•عودْ بسیار گرانقیمت است و باستانی. به معنای دقیق کهن و اساطیری آن. چوبی که حامل “پالیمسست” ارواح اهرام ثلاثه و بازتابندهی افسانههاست.
در شبی که ماه کامل است.
کاراکتر؛ از جنس اسطوره و تنها.
•اونِخ، سیاه است. نه مشکی!
سیاه: سرد است. تاریک. تاریکی از جنس فضا-زمان و ابدیت. در برگیرنده است چنان که ردایی از عالم غیب بر دوش نشیند.
•اما مشکی: ملموس است و گرم. پوشیدنی و دارای متریال. اگر سیاه رَدا یا شِنِل باشد، مشکی پیراهنی ارزنده و یا کتی بسیار گران است.
•کلاس رایحه در مرتبت تاریخ است. تلخی و سنگینی آکوردهای چوبی و چرمی با پردازش هنرمندانهی ادویهها که سویهای تند-ترش بالزامیکگونه دارند، قلب را مسخر میکنند و تنفس را سنگینتر.
عود بهکاررفته در این عطر از منحصر بفردترین گونههای آن است.
•اونِخ، عطر انتخاب است؛ انتخاب تنهایی!
تنهایی، زمانی که انتخاب میشود شکوهمند است و ستودنی.
•اثرْ به درستی پردازش شده است. هم در بعد فنی و هم از منظر فرم و شیوهی ارائه. انطباقی درست که از منظر جغرافیایی بیدرنگ مصر باستان را در شامگاهی اسرارآمیز پیش روی مخاطب احضار میکند. نه وقتی دیگر و نه جایی دیگر. تنها مصر و شب!
•اتمسفر و زیباییشناسی حسی:
از طرفی به گمانم آیکانیکترین مصداق بصری و معادل اتمسفر اِستتیک-احساسی برای اونخ، “اسلایترین” در هری پاتر است.
اصیل، تاریک، سرد، سیاه و رمزآلود.
سبزِ اشرافی و سیاهی درباری.
•پوشش، یکدست سیاه.
رایحه: ۸.۵-۹
ماندگاری:۹
•باری دیگر “کمال” در ابژهای متبلور شد!
درب نقرهای-آهنربایی از استوانهای به ارتفاع یک بند انگشت با ریزالگویِ نقشبرجسته- شیارمانند شبیه به فلس اژدها و یا پوست کروکودیل(همان کوروکو) تشکیل شده بود.
پایهای فلزی و ساده میان شیشهی عطر و درب آن قرار داشت. در حدود ۳ میلیمتر.
همین عدم اتصال کوچک، ارزش “فاصلهگذاری” در تولید اشیا را همانند دیگر شاخههای هنر و البته طراحی صنعتی بازنمایی میکرد.
پیکر، شیشهای بود با خطوطی برجسته و مورب، اما صیقلخورده. کمربندی نقرهای با عرض ۲سانتیمتر دور تا دور بدنه را در بر گرفته بود. طرح “فلسگونهی برجستهنما” تکرار شده بود اما در جهتی دیگر.
لوگو با قلمی کلاسیک در مرکز غلاف سیمین، متقارن با پلاکی فلزی در پشت فلاکون منقوش به مشخصات تکمیلی برجسته، قرار داشت.
•طراحی، محصول را از کالا به اثری هنری تبدیل میکرد. “شخصیتساز” بود. مرجعی آکادمیک برای طراحی صنعتی.
•فرم:
-استفاده از عناصر اولیه بصری: دایره، مربع-مستطیل، خطوط اریب
-نوع فلز، ضخامت و رنگ
-الگوها و نقوش
-فونت واندازه قلم
-اندازههای بسیار قاعدهمند
و در نهایت اجرای بینقص تمامی موارد فوق، ردای “کمال” را بر تن فرم ارائهشده مبتنی بر رایحهی اثر میپوشاند.
•فضا:
وارد اتاق شد؛ مطمئن. پیراهن سفید بود و چشمانش ریز و نگاهْ نافذ. ریش اصلاحشده و کتی تیره او را در آغوش گرفته بود. طنین گرم صدا و کلمات انتخابشدهاش، نشان از اعتماد به نفسش داشت.
عطرش هم با او وارد شد. مرکبات و رزماری، سپس ریحان در پی آنها.
نفسی عمیق در سکوت حزین اتاق، میشد فضا را سیاه و سفید تجسم کرد. لحظهای بیزمان که دلهای تنگ و چشمان بیتاب گریستن انتظارش را میکشند.
•رایحه:
ابتدا: مرکباتی-معطر
ابتدا به میانه: معطر-گیاهی، سبز-آروماتیک
میانه تا انتها: گیاهی-چوبی-آروماتیک
بیسنت مدهوش کننده است!
بهترینهای شیشههای عطر برای من تا کنون:
۱: کلایو کریستین، هدونستیک: ۱۰/۱۰
۲: پنهالیگونز: اندیمیون کنسانتره
۳: دیور او ساواژ(همین نسخه): ۱۰/۱۰
۴: کیلیان، سری لیکرز: ۹:۱۰
۵:
کاراکتر:
آلن دلون در جوانی، مجدد پاول نیومن در میانسالی
رایحه: ۱۰/۱۰
طراحی شیشه: ۱۰/۱۰
پرفورمنس:۷-۸
چوبی انسانی!
که از تعامل خالصانه دستان انسان و عنصری طبیعی در فرایند تولید به وجود آمده است. چوبی که هالهی حضور انسانی در آن ساکن شده است. گویی بارقهای از روح استاد مجسمهساز در جان سنگ نقش ببند. نوعی “پالیمسست”!(در معماری یا فضا).
یا در عبارت عمومیتر که در ساختمانسازی گفته میشود: سنگ نفس میکشد!
با این تفاوت که در اینجا چوبْ زنده است!
بوی استودیو یا خانه-استودیویی با هنرمندی تنها.
…چوب خیسْ، نوع صندل.
رایحه، عطر تماس فیزیکی هنرمند با اثر تولید شده است؛ ساده، عمیق و خیالانگیز.
نمناک و محزون.
برای اوقات تنهاییست.
خنک است مثل نسیمی که از روی خیابانی بارانخورده بگذرد. و گرم، مانند کت پاییزهای که یقهاش را تا بالای گردن در حالت عمودی باز کردهای تا حتی در خیابان هم اتاقی برای تنها بودن داشته باشی.
•سانتال سی و سه:
نیمهمتراکم، مرطوب و سبک، متعادل، جای خراشههای به جا مانده از تراشکاریهای استاد نجار روی چوب دیده میشود(به واسطهب حضور چوب سدر و پاپیروس، کلاسیک-کژوال.
عطر موقعیت است.
و عطر وضعیت.
موقعیت: اتمسفر و زیباییشناسی روحی پاییز
وضعیت: دلتنگی
استایل:
نیمبوت جیر و یا حتی کارهای کلاسیکتر تیمبرلند، شلوار جین کمی کهنه و کدر اما خوشرنگ. پیراهنی تکرنگ و خنثی با کت کژوال پاییزه و ساعت، همیلتون.
•باران قطع شده بود. صبر کرد تا هوا خنکتر شود و عابران کمتر. پیاده تا جایی رفت که کافهای کوچک، سر نبش خیابانی تاریک انتظارش را میکشید. قهوه، تازه بود و دلچسب. فنجان را روی میز دایرهشکلی گذاشت که پارچهای باشطرنجیهای کوچک سفید-قرمز داشت. انعکاس نیمهشفاف نورهای موضعی خیابان روی آسفالت مرطوب، خیابان را نیمهمتقارن چند بُعدی کرده بود.
•رایحهْ زبری سرو و چوباش را با نتی شبیه به چای تلطیف میکند. سرمستکننده خود را به دست قلب دلربا و اغواگر تمشک میسپارد.
جناب استینگ Shape of my heart را زمزمه میکند. همزمان چرم که از ابتدا با حضور توانمند و توامان ملیحش در کنار گلها دلبری میکرد با همراهی تمشک بر پیکر رزینی-مخملی مشک، وانیل و امبر آرام میگیرد.
•استایل:
بافت یا پیراهنی به رنگ آبی تیره یا مشکی، بر روی آن کت پاییزه قهوهای سوخته با تکسچری زبر و شبه پشمی یا مخملی، شلوار جین و نیمبوت جیر قهوهای تیره.
اکسسوری متشکل از عینکی ایتالیایی با فریم استخواندار، شالگردن با نقوش ترنجگونهای که از رنگهای خنثی-مکمل پوشش اصلی در آن استفاده شده است. ساعت با صفحهای مستطیلشکل با بند چرم.
•ساعتی پس از غروب پاییزی.
خیابان تاریک بود و دلْ، تنگ.
خنکایی غریب، برگهای خشک پیادهرو را زیر پا خرد میکرد.
کافهها با طراحیهای ساده از چوب و نورپردازی مختصرشان در پرسپکتیو میدرخشیدند.
هیجانزده نبش کوچهای تاریک ایستاده بود. همانجایی که عموما یکدیگر را ملاقات میکردند. نسیم زبر پاییزی گونهاش را میخراشید.
چراغها، با فاصلههای مشخص مسیر تاریک را روشن میکردند.
شب چه زیبا بود!
او نبش کوچهای منتظر…
•آیا این تلخی شگفتانگیز به دست میکل آنژ ترسیم شده است؟
چنان تلخ که قلب تسخیر شکوهش و روح بیقرار رفعت آن میشود.
مرکبات، لوندر و نعناع، شفاف و روشن و سبز با جلوهای صابونی در جان تزریق میشوند.
میانه با صیقل گلها کمی متعادل میشود و لطیفتر.
پلی میشود میان بیسنتی کامل از ارکان اصلی معماری فوژه؛ دانه تونکا، وتیور، اوکماس و پچولی.
با قرار گرفتن در کنار مشک، سدر، صندل خامهای و عنبر و هل، عمیق و اغواگر شده و بازخوردهای درخشانی به همراه میآورد.
•فوژهای”پرفکت” که حقیقتا با اولین لمس آن کلمهی”masculinity” از آن متبلور میشود.
•نفسی عمیقتر میکشد تا این عصارهی ملکوتی بر طاقچهی خاطرش ماندگار شود.
•ایماژها و تداعیها:
اگر خودرو بود: استون مارتین و یا رنجروور
ساعت: امگا
و اگر کاراکتر بود: پال نیومن، آلن دلون و یا همینطور جیک جیلنهال با استایلی کلاسیک و ریش یا (تهریش) کلاسیک.
•کلمات:
فوژه-آروماتیک، تایملس، کلاسیک، لوکس، اشرافی، فوقالعاده اصیل و با وقار.
هر آنچه که از یک عطر فوژه- آروماتیک تایملس بخواهیم، این اثر آنرا فراهم میکند.
•اوپیوم پارفوم. نسخهی ۷.۵ میل•
•این کار را برای مجموعهی مادرم گرفتم•
تقدیم به نگاه همه عزیزان🌱
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.